جدول جو
جدول جو

معنی تاریک روز - جستجوی لغت در جدول جو

تاریک روز
تیره روز، (آنندراج)، غمگین، سیه روز و سیه بخت، (ناظم الاطباء) :
دل تاریک روزم را شب آمد
تن بیمارخیزم را تب آمد،
نظامی،
ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف ّ و تاب
از من تاریک روز طلعت روشن متاب،
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تاریک روز
تیره روز غمگین سیه روز سیه بخت
تصویری از تاریک روز
تصویر تاریک روز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاریک مغز
تصویر تاریک مغز
احمق، کودن، کم خرد، ابله، ریش کاو، غتفره، دنگل، انوک، غمر، خل، بدخرد، کردنگ، گول، سبک رای، کم عقل، لاده، بی عقل، فغاک، نابخرد، تپنکوز، گردنگل، دنگ، شیشه گردن، کهسله، کاغه، خام ریش، کانا، خرطبع، چل، دبنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاریک رای
تصویر تاریک رای
بداندیشه، بدگمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاریک روشن
تصویر تاریک روشن
تاریک و روشن
اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، کنایه از روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند، اول سپیده دم که هنوز هوا خوب روشن نشده، صبح دروغین، صبح کاذب، صبح نخستین، دم گرگ، فجر کاذب، صبح اوّل
فرهنگ فارسی عمید
(کیِ)
مجازاً بمعنی سختی ایام آمده: تاریکی روز از فغان است، الجزع عند البلاء تمام المحنه. الجزع اتعب من الصبر. (علی علیه السلام) ، رنج بی آرامی و ناشکیبایی بیش از رنج بر شکیبایی باشد. (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 239 و 535)
لغت نامه دهخدا
محلی میان سیاه رود و ’اسکولک’ کنار راه قزوین به رشت در 301500گزی طهران
لغت نامه دهخدا
رای تاریک، بدفکر، بداندیشه، بدگمان
لغت نامه دهخدا
تیره رو، روسیاه، (آنندراج)، سیه روی و ترش روی و سخت روی، (ناظم الاطباء) :
همچو این تاریک رویان روی من
تیره بود و تارفام و بی صقال،
ناصرخسرو،
ز نور طلعت او سایه ای تاریک رو داریم
شفق گون همچو برگ گل ز دیوارش برون آید،
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ری رَ / رُو شَ)
تاریک و روشن. صبحگاه که هنوز هوا تمام روشن نشده است. آن وقت از صبح که هوا گرگ و میش است. آن گاه صبح که هوا نه تاریک تاریک و نه روشن روشن است. زمانی از صبح که تاریکی و روشنایی بهم آمیخته بود. بین الطلوعین، (اصطلاح نقاشی) سایه روشن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کم اندیشه. کم خرد:
از آن به که در گوش تاریک مغز
گشادن در داستانهای نغز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ظلمت طلب، بیراهه رو، منحرف، کجرو:
بپرسید کار پرستش بچیست
بنیکی ّ یزدان گراینده کیست
چنین داد پاسخ که تاریک جوی
روان اندرآرد بباریک موی،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2539)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاریک رای
تصویر تاریک رای
دارای رای تاریک بد فکر بد اندیشه بد گمان
فرهنگ لغت هوشیار
اول سپیده دم صبح که هنوز هوا خوب روشن نشده آن وقت از صبح که هنوز هوا تمام روشن نشده بین الطلوعین، سایه روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریک مغز
تصویر تاریک مغز
کم اندیشه کم خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریک رو
تصویر تاریک رو
تیره ور، رو سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
در تاریکی دیگری را فریب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
شب تاریک و پرمه
فرهنگ گویش مازندرانی